دکتر سید یعقوب موسوی، جامعهشناس وعضو انجمن جامعهشناسی ایران، این آمار را بسیار بالا میداند و در این رابطه به «فراز» چنین توضیح میدهد: در چند سال اخیر ما شاهد فرسایش و افت و ریزش در فرایند آموزش رسمی و غیررسمی بودهایم و در واقع اتفاق تازهای نیفتاده و این روند از چند سال گذشته در کشور ما آغاز شده. ظرفیت بسیاری از دانشگاهها، بهویژه در برخی از رشتهها، کاملا خالی است. این بحران بهصورت محسوس در دانشگاه آزاد دیده میشود. به گونهای که حتی برخی از این مراکز دانشگاهی، من اطلاع دارم که برخی از شهرها با بحران پذیرش داوطلب تحصیل در مقاطع مختلف و در بسیاری رشتهها مواجهاند. این معضل ابتدا از دانشگاه آزاد و پیام نور آغاز شده و مدتی است به دانشگاههای دولتی هم رسیده. این وضعیت، مبین نوعی تغییر شرایط درآموزش کشور است، که عوامل فراوانی در آن دخیل است، مهمترین دلیل عدم تمایل برای ورود به دانشگاه، افزایش بحران اشتغال برای فارغ التحصیلان دانشگاههاست؛ این مسئله حتی موجب شده خانوادهها ترجیح بدهند که فرزندانشان، دنبال اشتغال و کسب و کار بروند، بهجای اینکه برای تحصیل و گرفتن مدرک وقت و سرمایه زیادی بگذارند- که در آینده با خلاء شغلی هم همراه است- تشویق میکنند به سراغ فرصت های مناسب کاری بروند. در واقع مهمترین معضل در این میان عدم تناسب بین اشتغال و آموزش است.
تاثیر عوامل اقتصادی در عدم گرایش به تحصیلات دانشگاهی
موسوی به دو تاثیر مهم اقتصاد در رابطه با تحصیلات دانشگاهی اشاره میکند؛ نخست اینکه خود آمادگی برای کنکور و تحصیل در دانشگاه؛ بهویژه دانشگاههای غیر انتفاعی و پردیسها، به سرمایهگذاری زیادی نیاز دارد که این مسئله با وضعیت اقتصادی امروز خانوادهها، همخوانی ندارد. مورد دیگر این است که یک داوطلب میبیند که سطح درآمد تحصیل کردههای دانشگاهی در شرایط بحران و کسادی اقتصادی، وضعیت بسیار نامتناسب و ناهنجاری دارد. شاید در دهههای گذشته عموما تحصیل کردهها، از میانگین بهتری از نظر اقتصادی و رفاه و درآمد و مسکن ، برخوردار بودند، ولی چندسالی است این وضعیت معکوس شده، امروز یک عضو هیات علمی، که فرآیند طولانی فارغ التحصیلی را بهویژه در مقطع دکترا طی میکند و با گذراندن یک فرایند بسیار پیچیده جذب دانشگاه و هیات علمی میشود، اشل درآمدی و دستمزد او هیچ تناسبی با وضعیت نیازهای اقتصادیاش ندارد؛ از اجاره خانه گرفته تا نیازمندیهای روزمره. این فاصله و عدم تناسب بسیار زیاد است.
تاثیر تغییر پایگاه اجتماعی دانشآموختگان در جامعه
یک تغییر مهم اجتماعی در ایران اتفاق افتاده و آن این است که فردی که پول دارد و در واقع از ثروت بالایی برخوردار است، امروز منزلت اجتماعی بیشتری دارد و میتواند از امکانات مختلف، حتی خرید مدرک جعلی صرفا برای ژست آن، استفاده کند. اما یک تحصیلکرده واقعی، امروز فرصت و جایگاه سالهای پیشین را ندارد، چون مدرکش برای او شانی را که امروز ثروت تولید میکند، بهوجود نمیآورد. در حالیکه درسالهای گذشته یک تحصیلکرده دانشگاه از منزلت و احترام بیشتری برخوردار بود. این جایگاه امروز مخدوش شده است و طبعا این تغییر جایگاه و منزلت، از چشم خانوادهها دور نمیماند و بهعنوان یک عامل بازدارنده عمل میکند. یعنی دانشآموز تا مرز شرکت در کنکور هم میآید، اما برای ادامه تحصیل ثبت نام نمیکند. این افت انگیزه تحصیل در دانشگاه، به دلیل همین مخدوش شدن منزلت اجتماعی تحصیلکرده دانشگاه در جامعه است.
قرار نیست همه دانشآموزان تحصیلات دانشگاهی داشته باشند
ما با انبوه و زیاد بودن دانشجویان در دانشگاهها هم موافق نیستیم. نباید قرار براین باشد که دانشگاهها بهصورت تودهای، فارغ التحصیل مدرک بهدست تولید کنند. رمز موفقیت اجتماعی لزوما نه برای فرد، نه برای خانواده و نه حتی برای جامعه، تعدد مراکز دانشگاهی نیست.آموزش عالی در حوزه ها و رشته های متعدد، تعلیم و تربیت و ارائه خدمات برای بخشی از جامعه است، نه برای همه آن. ضرورتی ندارد که همه افراد جامعه تحصیلات عالی داشته باشند. اما ضروری است که بخش علاقهمند و مستعد و شایسته برای تحصیل انگیزه داشته باشند.
دانشگاه آزاد با اطلاعیه ها و پیامک های مختلف، از ثبت نام کنندگان- و نه حتی شرکت کنندگان- در آزمون میخواهد که برای ثبت نام در دانشگاه مراجعه کنند، اما البته این افراد را برای ثبت نام در رشتههای غیرپزشکی و غیر مهندسی دعوت میکند. چرا اهمیت علوم انسانی تا این حد پائین آمده که دانشگاه برای پرکردن صندلی و گرفتن شهریه، از چنین مستمسکی استفاده میکند. در واقع چرا ارزش علوم انسانی در جامعه ما تا ایت حد پائین آمده؟
طبیعی است که رویکرد افراد و خانوادهها، تحصیلات عالی است اما در رشتههای پولساز و آیندهداری مانند پزشکی و فنی، یعنی اگر فرزندشان دررشتههای تجربی و فنی پذیرفته شوند، میتوانند تحصیلات عالی خود را ادامه دهند. در غیر اینصورت ترجیح میهند وی به دانشگاه نرود، چون علوم انسانی در کشور ما تقریبا جایگاه خود را از دست داده. حتی دانشآموزانی که در مدرسه علوم انسانی میخوانند، ترجیح میدهند در کنکور تجربی و ریاضی شرکت کنند. این برمیگردد به همان معضل عدم تناسب مدرک و اشتغال. امروز ما با تعداد زیادی فارغالتحصیل پزشک و مهندس مواجهیم که بیکارند یا مهاجرت کردهاند، چون حتی برای این افراد که با انگیزه بالایی وارد دانشگاه شدهاند، شغل و درآمد متناسبی وجود ندارد.
طبیعی است که در چنین شرایطی برخی دانشگاههای پولی و حتی دولتی -پردیسها- که با معضل صندلی خالی در برخی رشتهها مواجه هستند، بدون آزمون و بررسی صلاحیتها، با استفاده از رانت و فرصتهای نادرستی که در سیستم اداری کشور وجود دارد، تمام ثبت نام کنندگان را پذیرش کنند.
سیستم جذب و ارزیابی آموزشی ما شلخته و نامنسجم است!
آموزش عالی ما با معضلات زیادی در جذب و ارزیابی و فارغالتحصیلی دانشجویان مواجه است. در واقع میتوان گفت شلختگی بر این سیستم حاکم شده است. این سیستم درگیر نوعی فقدان کنترل و مدیریت است؛ همین مسئله نتیجهاش میشود فقدان چشمانداز علمی در کشور. در سطوح مختلف، نظام آموزش عالی چشمانداز خاصی وجود ندارد.به همین علت یک مدیری در دانشگاه آزاد در گوشهای از مملکت به خودش اجازه میدهد که تصمیم بگیرد همه داوطلبان را پذیرش کند.چون دانشگاه مشکل و نیار مالی دارد. میخواهد واحد مربوطهاش را حفظ کند و گزارش مالی به بالادستیها بدهد.
عدو تناسب نظام سفت و سخت کنکور برای پذیرش و صندلیهای خالیمانده
اینکه دانشگاههای مختلف به حتی فقط ثبت نام کنندگان پیامک میفرستد تا بیایند و در دانشگاه ثبت نام کنند-بدون قبولی و هر رتبهای- متاسفانه این ماجرا را به نوعی طنز در رسانههای مختلف و در بین مردم تبدیل کرده است؛ اغلب ما و شما و افراد مختلف دیگر مدام از این پیامها دریافت میکنیم. دانشگاه میخواهد ثبت نام کننده فقط اعلام آمادگی کند و بعد برود در کلاس درس بنشیند و مدرکش را بگیرد، فقط کافی است به این شماره حساب پول واریز کند! این در حالی است که نظام سفت و سخت پذیرش توسط کنکور سراسری، برخی از داوطلبان را بهشدت دچار استرس و اضطراب میکند و آنها را تا مزر خودکشی میبرد، چون وقتی تراز لازم برای قبولی در رشتههای فنی و پزشکی را پیدا نمیکنند از طرف خانواده و آشنایان تحت فشار و قضاوت قرار میگیرند، چون خانواده روی پزشک و مهندس شدن فرزندش، سرمایهگذاری کرده است. این عدم توازن، نشاندهنده یک نوع بیماری در سیستم آموزشی ماست.این بیماری زمینه را برای تقلب و جعل و سرقت در پایان نامه، مقاله و کتاب بهوجود آورده است. این نوع سیستم پذیرش دانشجو، و مراکز تقلب و جعل و پایان نامه و مقاله و مدرک، همه در کنار هم قرا دارند.
طبعا انتظار جامعه، از متخصصان و دانش پژوهان و اندیشمندان جامعهشناسی و آسیبشناسان اجتماعی این است که وارد بررسی و ارئه راهکار برای حال چنین معضلی گستردهای بشوند.
موسوی، بهعنوان عضو انجمن جامعهشناسی ایران ضمن تصدیق این مسئله، توضیح میدهد که اخیرا گروه علم و فنآوری انجمن جامعهشناسی ایران تلاش دارد در هفتههای آتی نشستهایی با حضور اساتید این حوزه در رابطه با آسیبشناسی نظام آموزشی عالی کشور برگزار کند. دلیل انجام این نشستها این است که ما باید دولت جدید را در جریان آن عفونتهای اداری که در بخشهای مختلف آموزش عالی وجود دارد و بهشدت آسیب زننده شده است، قرار بدهیم این معضلات برای دولت توضیح دهیم و دستاندرکارن را توجیه کنیم. ما حتما این نشستها را همراه اعضای محترم انجمن جامعهشناسی ایران، برگزار خواهیم کرد و خلاءها و علتها و پیامدهای این خلاء و عفونت موجود در آموزش عالی کشور را جمع بندی کرده و راهکارهای متخصصان را به دولت ارائه خواهیم کرد.
ویدیو:
سرنوشت دختر علوم تحقیقات
در دارالخلافه با بهزاد یعقوبی
مرز حریم خصوصی و عرصه عمومی کجاست؟